سیاه مشق های ما

وب نوشت های احمد مسرت

سیاه مشق های ما

وب نوشت های احمد مسرت

" داستان " اکسیر بیداری !! یا معجون خواب آور ؟؟؟

شکی نیست که اغلب داستان همیشگی و متواتر مرغ و تخم مرغ و معادله مجهول تقدم و تاخرشان را شنیده اید مَثل " انسان و خیال پردازیش " و "داستان " نیز دست کمی از این قصه ندارد . دقیقا نمیشود پیش بینی کرد که " داستان" چندسال بعد از پیدایش و خلقت انسان پدید آمده ، یا ضرورت به وجود آمدنش چه بوده است ؟ اما نظریه هم زمانی تولد این دو ( انسان و داستان ) غیر قابل انکار می نماید . انسان های اولیه ی غار نشین ، وقتی که دور آتش جمع می شدند و آن هنگام که هنوز آوا و کلام و زبان و نوشتار و خط و ..به صورت مدون و امروزی پا به عرصه وجود نگذاشته بود ، و در عهدی که آنان فقط با ادا و حرکاتی نمایش گونه ، از شکار و نبردشان در طبیعت و با موجودات غیر خودشان روی زمین ، همدیگر را آگاه می ساختند این می شد روایت از یک عمل و کار عینی که شکل گزارش گونه و انتقال تجربه را نیز داشت .جالب اینکه سایرین با دقت و حواس کامل پذیرای تصویر این واقعه می شدند ، حتی با سنگ و ابزار اولیه آن را روی صخره های سخت حک کرده و جاودانه می نمودند . به همین منوال پس از پراکنده شدن از آن جمع افراد آن تجمع ، که دیگر خود فاعل آن اعمال ( شکار و ..) نبودند بلکه شنیده های خود را راوی بودند روایتگر آن اتفاق می شدند . این امر بن مایه و هسته اولیه گویش داستان شد و همین طور چرخید و چرخید ..پروبال گرفت ..شاخ و برگ پیدا کرد و شد بخش جدایی نا پذیر زندگی انسان !! به طوری که تصور جدایی این دو تقریبا محال و غیر قابل باور انگاشته می شود ." داستان " دارای تعاریفی شد ، لحظه به لحظه زندگی بشر داستان گردید ، و سینه به سینه نقل شد ، حماسه ها ، عشق های ماندگار ، شیرینی و تلخی های حیات انسان ، حوادث طبیعی ، اساطیر ، باورها و اعتقادات طبیعی و مورائی او ، شجاعت ها و رشادت های قهرمانان ، نبرد سپیدی و سیاهی ، تصورات و خیالات واقعی و آرمانی ما ، اید ه های رویاگونه بشر ،سفر نامه ها ، کشفیات و توفیقات علمی و عملی ، و ..موضوعات داستانی را شکل بخشیدند حتی ارتباط انسان با سایر موجودات ، به حدیکه در داستان هایش پارا فراتر نهاده و به اشیا و جانداران اطرافش ، شخصیت داستانی داده و زبان دارش کرد و او را به گویش واداشت و افکار و آرزوهایش را از زبان آنانبه گوش جهان و جهانیان رساند و چنین شد که "داستان" . تعاریف گوناگونی به اندازه ی موضوعات متفرقه اش پیدا کرد . در صورت کلی داستان را به دو قسمت روایی (زبانی ) و مکتوب ( نوشتاری ) تقسیم کرده اند هرچند ما قصد بررسی فنی مطلب را نداریم اما در تعریف داستان اشاره به چند نمونه خالی از لطف نیست : - داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان ، مثل ناهار پس از چاشت ، سه شنبه پس از دوشنبه ،و تباهی بعداز مرگ ..وبر همین منوال ( ادوارد مورگان فوستر ) - داستان را به یک معنی نوشته ایی بدانیم که در آن ماجراهای زندگی به صورت حوادث مسلسل گفته می شود این طرز تلقی از داستان به آن شمولی وسیع خواهد داد به دین معنی که داستان هم شامل حکایت و افسانه و اسطوره (خواه منظوم و خواه منثور ) خواهد بود و هم شامل قصه به معنی امروزی آن ( رمان) ..(رضا براهنی –کتاب قصه نویسی ) - داستان کوتاه اثری است کوتاه که در آن نویسنده به یاری یک طرح منظم ، شخصیت اصلی را در یک واقعه اصلی نشان می دهد و این اثر بر روی هم تاثیر واحدی را القا می کند ( ابراهیم یونسی ) در هرحال در ادبیات کتبی و شفاهی گذشته ما و حتی گاهی در آثار مکتوب و روایی نوین اصطلاح" داستان " با چند واژه در هم آمیخته است اغلب صاحبان نظر ، قصه را معادل داستان گرفته اند به غیر از قصه ، تمثیل ، حکایت ، سمر ، روایت ، افسانه ، لطیفه ، سرگذشت ، و ...اصطلاحاتی است که در تعاریف داستان از آن بهره گرفته شده است .و اگر داستان کوتاه باشد آن را" نوول" و اگر بلند باشد آنرا" رمان "می نامند . قصد ما بحث در تعاریف و چگونگی شکل گیری داستان نبود بلکه با مقدمه ی فوق خواستیم ذهن ما به داستان ( به معنی واقعی و ماهیت اصلی آن ) معطوف شده و متوجه باشد تا بتوانیم به هسته اصلی مطلب و ارتباط آن با عنوانش راحت تر بپردازیم و به قول امروزی ها هدف ما کنکاش در استفاده عملی و کاربردی داستان است و در حقیقت می خواهیم برخوردی داشته باشیم با" ماهیت داستان " و هدف از تعریف (زبانی) و یا نوشتاری آن از سویی و شنیداری و مطالعه آن از سویی دیگر ، تا کشتی خیال را در دریای مجهولی غوطه ور کنیم ، که به راستی قصه و داستان چه هدفی را دنبال می کند ؟ و چه نقشی در فرهنگ و تربیت و روح و روان فرد و جامعه دارد ؟ توماس هاردی در باره ماهیت داستان مشهورترین جمله را دارد که اغلب دست اندرکاران مبحث داستان بر آن صحه گذاشته اند : " هدف واقعی اما ناگفته داستان ، لذت بخیدن از رهگذر ارضای عشق آدمی به عنصر نا معمول در تجربه بشری است " حال با این تعابیر ، سوال اینجاست : که آیا داستان معجونی خواب آور است ؟ یا نقش اکسیر بیدارگر را دارد ؟ اصولا آیا تا به حال از خودمان پرسیده ایم : که چرا وقتی قصد خواب کردن کودک را راداریم از " داستان " بهره می جوئیم ؟ به راستی این همه نیرو و تخیل توام با واقعیات و اوهام و زبان ها و لهجه ها و ادبیات و انواع گویش ها و فرهنگ ها ، دست به دست هم داده اند تا کودکی بتواند از حال و دنیایپر جنب و جوش بیداری جدا شده و به دنیا ساکن و آرام خواب سیر کند ؟ معقول و منطقی نمی نماید که چنین باشد و نیاکان ما فارغ از هر جغرافیا و تمدن ، و صرفا در انسانیت انسانی خود ، دردها و آلام شان ، و آرزو وایده هایشان را و نیز واقعیات غیر قابل انکار دوران حیاتشان را ، قصه وار به نحو خوش آیندبه داستان تبدیل کرده و سینه به سینه به ما رسانده اند و ما هنوز در مذاق مان از شیرینی آن خوش مان می اید و کام خود را شیرین تر می کنیم قصد خواب کردن نسل آینده را داشته باشند مگر نه اینست که ما هنوز که هنوزه با وجود جهانی مملو از سرگرمی و ابزار و افزار نرم و سخت ،در مقابل جمله " یکی بود ..یکی نبود " مطیع و رام میشویم ..آرامش پیدا می کنیم گوش جان می سپاریم ..و پرنده خیالمان را به پرواز در آورده و شخصیت های داستانی را جان می دهیم آنان از از دنیای تصور به جهان تصویر در آورده و عینیت می بخشیم و روحمان رابا شجاعت" کور اوغلی " و دلمان را با عشق " کرم " اخلاقمان را به خلق صدیقان تاریخ ،صیقل می دهیم و فرهنگ غنی را در ضمیر نا خود آگاه کودکی مان پی می ریزیم ؟ این حلقه اتصال با ثبات و نیرومندی است از آغاز آفرینش تا تکامل بشر ..تا بی نهایت ..تا سیر به سوی اکمل کاملین ..تا سیر الی الله ...تا خدا گونه شدن ..پس دلیلی برای نگرانی به خواب رفتن اکنون کودکانه مان نیست چرا که این معجون خواب آور !! همان اکسیر بیدارگری است . آیا چنین نیست ؟؟

تبریک سال نو و آرزوی دیداری مجدد در سالی جدید

چرشنبه بایراموز موبارک ....نوروز و چهارشنبه سوریتون مبارک

۸۸ با تمام فراز و نشیبش سپری شد قصد

 

 داشتم یه جمع بندی از کارهای خودم و

 

گروه داشته باشم از چیزایی که بدست

 

 آوردیم ..حتی بعضی وقتا با از دست دادن

 یه سری چیزا ..تا چیزایی که از دست دادیم

 با ................؟؟؟؟؟؟!!!!!!

سفری پیش آمده ..انگار غریب الغربا باهام آشتی

کرده و بعد سالها طلبیده ..اگه حق یاری کنه .دستمان

به ضریح مقدس ثامن الحجج میرسه ..عرض ارادت..

شکایت ..حکایت ..دعا و خواهش و خواسته و ..و ..

خلاصه درد دلی و ریختن دق دلی ...اگر عمری بود

و بازگشتیم آن جمع بندی را خواهم نگاشت و گر مشیت

 بر وداع بود که افوض امری الی الله ..

از قادر غنی مهربان ..رئوف و رحمان .. برای همه و برای

خودم سالی نیک تر از قبل آرزومندم

سر دعای سال تحویل اگه یادتون بودیم

ماراهم از دعایتان بی نصیب نکنید

بازهم سال نو و نوروز همه و همه مبارک و خجسته .

آمین یا محول الحول و الاحوال

گام به گام تا ؛نوروز؛

قاباخدان بایرام گلیر ...خوش گلیر صفا گلیر

اسفند هرسال ، ایام پیری و مرگ همانسال و

نزدیکی و تولد  سالی جدید را خبر می دهد و شاید......

 

  کاش می شد به کودکی برگشت و به جای

 اس ام اس به دید وبازدید رفت ! 

 کاش میشد به جای سبزی های نایلونی ، دوباره به همراه مادران در روی بشقاب های خانگی سبزی کاشت 

 کاش میشد به جای بازی های کامپیوتری ، با تخم های رنگی در جیب به سوی میدان های شهر رفت و قایش گوتوردی بازی کرد

کاش به جای گریز از خانه به بهانه مسافرت ( به دلیل

 عدم توان مالی در برآورده کردن خواست بچه ها )

 می شد دوباره لباس های کهنه را وصله و پینه کرد و

 به دیدار بزرگان رفت و یا در خانه منتظر مهمان ماند.

کاش به جای بوی فست فود دوباره بوی ماهی دودی شب

 عید حتی با برنج ارزان و حتی سالی یکبار ، مثل آنروزها

شامه نواز باشد !!!  

کاش می شد به جای  سبزی هایمصنوعی مان و نگهداری آن  برای سال بعد ،سبزی های خود کاشته مان را به بالهارود بسپاریم 

 کاش دیگر نوروز معلم دارا و ندارمان نبود و کاش با آمدن بهار بار دیگر بوی "نوروز گلی "در شهر بپیچد و نوای "قارانقوش"در کوی و

 برزن طنین اندازد 

کاش در فرهنگ واژه ها ..واژه ای بنام ؛کاش ؛ نبود

 هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز

صبر اولسا کونول، قیش دا گئده ر، شاختا دا، قاردا

بایرام دا گلر، آردیجا بولبولده، باهاردا

بیر آزجا گولوم سن بو غم فرقته دؤزسن

هیجراندا چاتار باشا، گلر نازلی نیگاردا